نگین انگشتر (روستای گرمه)
ادبی
دو شنبه 28 شهريور 1390برچسب:اطلاعیه,مرسینامه,, :: 16:51 ::  نويسنده : meti

سلام. خیلی ممنون که با سر زدن به وبلاگ خودتون به ما دلگرمی میدید . (این از مرسینامه)

 با توجه بازدید فوق العاده زیاد و خوب شما دوستان عزیز از داستان مکافات تصمیم گرفتم روزهای زوج را اختصاص بدم به داستان مورد علاقه شما و یک فصل دیگر از اون را در روزهای زوج  قرار بدم . ( اینم از اطلاعیه)

منظره بدیع

برای دیدن عکسهای بیشتر به ادامه مطلب بروید.



ادامه مطلب ...
یک شنبه 27 شهريور 1390برچسب:فامیلهای گرمه,روستای گرمه,, :: 16:8 ::  نويسنده : meti

 

فامیلهای گرمه

1-جلال 2-وکیلی 3-موسوی 4-قاسمی 5- خالو 6-همایونی 7-رضایی پور 8-طاهر 9-هوسی 10-رادمهر 11-آل داوود 12-عارف 13-بشیر 14-مرشدی 15-شیبانی 16-ایزدی 17-سعیدی 18-یغمایی 19-عامری 20-آزاد

به زودی عکسهایی از بزرگان خاندان های فامیل های گرمه را قرار میدم. 

 

 

محله ها وکوچه های گرمه:

 1- محله پایین:تازه ساز است و بیشتر از 30 سال سابقه ندارد.حدود 15 خانه در این محله ساخته شده است.

2- محله در حوض : چون منازل مسکونی گرمه در کنار چشمه آب نیست وکشتخوان بین چشمه وخانه ها فاصله ایجاد کرده، در بعضی مناطق حوض هایی ساخته اند که مردم برای شست وشوی ظرف ولباس از آن استفاده می کرده اند اینجا یکی از آن حوض ها است وحدود 10 خانه در این محله قرار دارد.

برای دیدن متن تکمیل شده به ادامه مطلب بروید.



ادامه مطلب ...
یک شنبه 27 شهريور 1390برچسب:مکافات,داستان زندگی,پرسش مهر,روستای گرمه,گرمه,, :: 3:54 ::  نويسنده : meti

 

در این پست یه داستان ادامه دار به نام مکافات که در  سال 85 در مسابقه پرسش مهر مقام استانی آورده را گذاشتم سعی میکنم هفته ای یه فصل از اونا قرار بدم.

 

مکافات

بس تجربه کردیم در این دیر مکافات                            با آل علی هر که در افتاد ور افتاد

میدانم در شبهای برفی اگر از پدر تقاضای قصه کنم می پذیرد.قصه های زیادی بلد است افسانه، سرگذشت، حکایت، روایت، خاطره و گاهی هم خودش میسازد.

امشب ظاهر هوا نشان میدهد که برف بالاخره خواهد بارید، از پدر تقاضای قصه میکنم، میپذیرد و به بعد از شام موکول میکند.شام را میخوریم،نگاهی از در حیاط به بیرون میاندازم دل هوا پر است و رنگ آن به قرمزی میزند. با تعجب از پدر میپرسم چرا رنگ هوا قرمز است. با لبخند میگوید از مزایای تمدن است. انعکاس لامپهای پر نور خیابان است که در این هوای اشباع از بخار آب چنین رنگی به آسمان داده، آسمان هم آسمانهی قدیم که طبیعی بود.

برای خواندن ادامه داستان به ادامه مطلب بروید



ادامه مطلب ...

 

امامزاده های گرمه

1-امامزاده جنید بن حمزه بن موسی بن جعفر.

این امامزاده در بالای تپه ای وسط کشت خوان گرمه واقع است حدود 20 پله بالا بروی به صحن و سرای امامزاده میرسی ضریح در وسط است دور تا دور آن مسجد است.در شمال شرق ایوانچه هایی ساخته اند که پنجره به جانب نخلستان دارد و منظره ای بسیار بدیع و دیدنی است یکی از این ایوانچه ها قبر مرحوم حاج ابوالفضل شیبانی پدر دکتر شیبانی رئیس سابق بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران است یکی محل نگهداری نخل است یکی دیگر قبر مرحم محمد جلال چاووش سابق گرمه و دیگری قبر هنر بزرگ است و ...

2-امامزاده عبدالله بن سلیمان بن موسی بن جعفر.

به فاصله 500 متر از امامزاده جنید و در جنوب این امامزاده واقع است.ساختمان آن کوچکتر از امامزاده جنید است و در مسجد در غرب و شرق آن ساخته اند.تنها قبر موجود در امامزاده عبدالله متعلق به مرحوم حسن بشیر خادم امام زاده است.این امازاده در حال مرمت و بازسازی است.

در حال حاضر خادم هر دو امزاده حسین همایونی میباشد.هر دو امامزاده برق،آب لوله کشی و سرویس بهداشتی دارد.

3-پیر فخرالدین:کنار مسجد النبی واقع است.مردم به آن اعتقاد دارند و برایش چراغ روشن میکنند.

برای دیدن عکسها به ادامه مطلب بروید 



ادامه مطلب ...
شنبه 26 شهريور 1390برچسب:پیشنهاد,, :: 20:19 ::  نويسنده : meti

سلام.به منظور بالا رفتن محتوای وبلاگ و تنوع بیشتر مطالب از شما دوستان عزیز تقاضا دارم عضو سایت شده،  مطالب و عکسهای جالب خود را برای ما قرار دهید.مطمئنا در صورت جالب بودن به نام خودتان در وب قرار داده خواهد شد.

کوچه زیر سابات قلعه

عکسهای بیشتر در ادامه مطلب.



ادامه مطلب ...

 

کوه ها

یکی از عوامل طبیعی که روستای گرمه را از دیگر روستاها متمایز کرده کوههایی است که در شمال غرب،غرب و جنوب غربی روستا واقعند.

1-از خور که به سمت گرمه برویم اولین کوه عبارتست از<نژ کوه>از طرف غرب بالا رفتن از این کوه بسیار یخت است اما از سمت گرمه به آسانی میتوان به بالای کوه صعود کرد.

2-کوه چشمه:کوهی است که چشمه گرمه از آن جاری میشود و در ادامه نژ کوه است.از این دیدنیهای این کوه یکی خود چشمه است دیگر درختهایی که در دو موضع از کوه روییده اند،گوش که دائما بخار از آن متصاعد است و همچنین در زمستان هرچه برف ببارد برفهای روی این کوه بلافاصله آب میشود بر خلاف کوههای همجوار.اهالی میگویند بخاطر وجود چشمه است و آب گرمی که دارد.

3-کوه ریژنو:به خاطر سوراخ بزرگی که بالای این کوه قرار دارد به این نام مشهور است.بلندترین ارتفاع گرمه است و در غرب واقع است.در طرف این کوه دو دهانه وجود دارد یکی در شمال به نام دهانه گری و دیگری در جنوب به نام دهانه قبضه گاه.

برای دیدن عکسها به ادامه مطلب بروید 



ادامه مطلب ...

 

مزارع وابسته به گرمه

1-نشابور:در 3 کلیمتری روستی گرمه در سمت شمال واقع است ودر حاضر 6 خانوار سکنه و جمعا 10 نفرند.

شغل اهالی نیشابور کشاورزی دامداری است.

قبلا سید جلیل القدری از خاندان موسوی در نشابور ساکن بود که به رحمت حق رفت و از اولادش فقط یک نفر در نشابور باقی مانده است.خانه ای بزرگ از خاندان موسوی در نشابور است که در چند سال اخیر کارگردانها برای ساخت فیلم از این خانه استفاده میکنند.در آخرین فیلم ساخته شده در این منطقه این خانه بزرگ آزمایشکاه جابربن حیان بود

آب روستای نشابور از بالای تپه ای به ارتفاع تقریبی 79 متر به پایین روان است.آسیابی نیز در مسیر این آب ساخته اند که بقایای آن موجود است.

محصولات نشابور بیشتر خرماست.البته پسته و زعفران هم به خوبی عمل می آید.

نام صحیح این مزرعه نشابور است که به غلط نیشابور گفته میشود.در زمان قدیم گرمه اییها به استحضاء(مسخره) نام این مزرعه را نشابور گذاشتند.

برای دیدن عکس و متن کامل شده به ادامه مطلب بروید 



ادامه مطلب ...

قلعه

 

قلعه

قلعه گرمه به یقین از بناهای دوره ساسانی است در 5 طبقه ساخته شده است.نقشه آن با قلعه بیاضه یکی است در ابعاد کوچکتر.

دو چاه آب در قلعه حفر شده است که با نقبی به آب چشمه گرمه متصل میشده است.

سه درب تو در تو داشته که در حال حاضر به خاطر تخریب هیچ کدام موجود نیست.برج ندارد.آخرین بار در زمان صفویه تعمیرات کلی شده و در زمان قاجار هم تمیراتی در آن انجام داده اند.

پشت بام در بعضی از قسمتها ایزوگام طبیعی است.

بام را با تنه درخت خرما و برگه های آن پوشانده اند و بعد از شفته ریزی با لیف درخت خرما حصیر درس کرده و روی آن را پوشانده،سپس کاه گل کرده اند.لیف درخت خرما آب نگه دار است و مثل ابر عمل میکند به همین خاطر با اینکه بیش از 50 سال است که کاه گل نشده است هنوز قسمت اعظم قلعه پابرجاست.

برای دیدن عکسهای بیشتر به ادامه مطلب بروید



ادامه مطلب ...

 

معرفی نامه گرمه

روستای گرمه در منطقه خور وبیابانک واقع است.فاصله آن تامرکزبخش یعنی شهر خور30کیلومتروتامرکز دهداری یعنی مهرجان 12کیلومتروتا نزدیکترین روستا در شمال-روستای نیشابور-3کیلو مترودر جنوب روستای عروسان 6کیلومتر است.

این روستا یکی از روستاهای4گانه است که درمنطقه سابقه قبل از اسلام دارد.3 روستای دیگر عبارتند از خرانق در استان یزد و بیاضه و جندق در منطقه خور و بیابانک.

در کتابهایی مثل مسالک و ممالک اصطخری صوره الارض ابن حوقل واشکال العالم جیهانی از 3 روستای ایراج،جرمق(گرمه) و بیاضه به نام سده-سه ده- که ساکنین آن دام دار و کشاورز نام برده شده است.ناصر خسرو هم در سفرنامه اش از بیاضه و گرمه نام برده است.ناصر خسرو در سفر به خراسان از گرمه عبور کرده و ظاهرا به خاطردرگیری اسماعیلیان که ناصر خسرو خود نیز اسماعیلی بوده است مدتی هر چند کم در گرمه توقف داشته است . چون راه خراسان از گرمه مستقیم به سمت کویر میرفته و مهرجان هم هنوز احداث نشده بوده از آبادی دیگری عبور نکرده است.

 

بخشهای تکمیلی معرفینامه به زودی اضافه میشود

آدم دزدی و ازدواج!
قبیله ای به نام «لاتووکا» (Latwoka) در سودان رسم بسیار عجیبی برای ازدواج دارند. اگر پسری قصد ازدواج با دختری را داشته باشد او را می‌دزدد! بعد از دزدیدن دختر بزرگان فامیل پسر نزد پدر دختر رفته و از او درخواست کمک به دخترش را می‌کنند. اگر پدر دختر با ازدواج موافق بود، به عنوان نشانه موافقتش آن پسر را کتک می‌زند! و اگر موافق نبود پسر دزد به زور با دخترش ازدواج می‌کند!
من فکر می‌کنم همه دخترها به خاطر اینکه در «لاتووکا» به دنیا نیامده اند باید خدا را شکر کنند
.

برای دیدن متن تکمیل شده به ادامه مطلب بروید.



ادامه مطلب ...

علم عشق در دفتر نباشد


یكی از مریدان عارف بزرگی، در بستر مرگ استاد از او پرسید:
مولای من استاد شما كه بود؟
عارف: صدها استاد داشته ام.
مريد: كدام استاد تأثیر بیشتری بر شما گذاشته است؟
عارف اندیشید و گفت:

در واقع مهمترین امور را سه نفر به من آموختند.


اولین استادم یك دزد بود.

شبی دیر هنگام به خانه رسیدم و كلید نداشتم و نمی خواستم كسی را بیدار كنم. به مردی برخوردم، از او كمك خواستم و او در چشم بر هم زدنی در خانه را باز كرد. حیرت كردم و از او خواستم این كار را به من بیاموزد. گفت كارش دزدی است. دعوت كردم شب در خانه من بماند. او یك ماه نزد من ماند. هر شب از خانه بیرون میرفت و وقتی برمی گشت می گفت چیزی گیرم نیامد. فردا دوباره سعی می كنم. مردی راضی بود و هرگز او را افسرده و ناكام ندیدم.


دوم سگی بود كه هرروز برای رفع تشنگی كنار رودخانه می آمد، اما به محض رسیدن كنار رودخانه سگ دیگری را در آب می دید و می ترسید و عقب می كشید. سرانجام به خاطر تشنگی بیش از حد، تصمیم گرفت با این مشكل روبه رو شود و خود را به آب انداخت و در همین لحظه تصویر سگ نیز محو شد.


استاد سوم من دختر بچه ای بود كه با شمع روشنی به طرف مسجد می رفت. پرسیدم: 

خودت این شمع را روشن كرده ای؟

گفت: بله.

 برای اینكه به او درسی بیاموزم گفتم: دخترم قبل از اینكه روشنش كنی خاموش بود، میدانی شعله از كجا آمد؟ دخترك خندید، شمع را خاموش كرد و از من پرسید:

شما می توانید بگویید شعله ای كه الان اینجا بود كجا رفت؟ 


فهمیدم كه انسان هم مانند آن شمع، در لحظات خاصی آن شعله مقدس را در قلبش دارد، اما هرگز نمیداند چگونه روشن میشود و از كجا می آید ...


گفتم كه: بوي زلفت، گمراه عالمم كرد.

گفتا: اگر بداني، هم اوت رهبر آيد


 

 

هر چه خدا بخواهد..
آرتور اش
قهرمان افسانه ای تنیس
هنگامی که تحت عمل جراحی قلب قرار گرفت، با تزریق خون آلوده، به بیماری ایدز مبتلا شد.
طرفداران آرتور از سر تا سر جهان نامه هایی محبت آمیز برایش فرستادند.

یکی از دوستداران وی در نامه خویش نوشته بود: "چرا خدا تو را برای ابتلا به چنین بیماری خطرناکی انتخاب کرده؟"
آرتور اش، در پاسخ این نامه چنین نوشت:...

 

در سر تا سر دنیا
بیش از پنجاه میلیون کودک به انجام بازی تنیس علاقه مند شده و شروع به آموزش می کنند.
حدود پنج میلیون از آن ها بازی را به خوبی فرا می گیرند.
از آن میان قریب پانصد هزار نفر تنیس حرفه ای را می آموزند
و شاید پنجاه هزار نفر در مسابقات شرکت می کنند
پنج هزار نفر به مسابقات تخصصی تر راه می یابند.
پنجاه نفر اجازه شرکت در مسابقات بین المللی ویمبلدون را می یابند.
چهار نفر به مسابقات نیمه نهایی راه می یابند.
و دو نفر به مسابقات نهایی.
وقتی که من جام جهانی تنیس را در دست هایم می فشردم هرگز نپرسیدم که "خدایا چرا من؟"
و امروز وقتی که درد می کشم، باز هم اجازه ندارم که از خدا بپرسم :"چرا من؟"
 

میراث سه برادر


روایت سنگسر سمنان


در زمان قدیم مردی بود که سه پسر داشت . او در زندگی خود تنها ثروتی که داشت یک نردبان ، یک طبل و یک گربه بود . وقتی که مرد ، نردبان را پسر بزرگ ، طبل را پسر وسطی و گربه را پسر کوچک برداشت . پسر بزرگی بعد از مرگ پدرش به فکر دزدی افتاد . یک روز نردبان را برداشت برد به دیوار خانه حاجی گذاشت تازه می خواست از نردبان بالا برود که صدای حاجی را شنید که به زنش میگفت :« من میروم با فلان شخص معامله کنم . اگر معامله من و او سرگرفت یک نفر را می فرستم جعبه پول را به او بده بیاورد .» این را گفت و از خانه بیرون رفت . پسری که می خواست برود به خانه حاجی دزدی کند تمام حرف های حاجی را شنید یواشکی نردبان را برداشت برد خانه خودش گذاشت و برگشت آمد در خانه حاجی را زد .
 

برای خواندن کامل شده داستان به ادامه مطلب بروید.



ادامه مطلب ...

منصور جهانبخش

در زمانهاي قديم فلقراط پسر اقوس بر جزيره كوچك شامس حكومت مي كرد. اين پادشاه فرمانروايي خودكامه و ستمگر بود، اما به آباد كردن سرزمين خود شوق بسيار داشت. او در آن جا بتي بر پا كرد كه يونانيان او را مظهر ازدواج و نماينده زنان مي شمردند.

در شهر شامس كه همنام جزيره بود دختر جوان و زيبا و دلارام به نام ياني زندگي مي كرد.
فلقراط چون روزي روي اين دختر را ديد به يك نگاه دلباخته او شد، و وي را از پدرش خواستگاري كرد. چون خبر ازدواج اين دو بگوش مردمان اين جزيره و جزيره هاي دور و نزديك شامس رسيد مردمان با سر و بر آراسته و تا يك هفته از بانگ و نواي چنگ و رباب مردمان را خواب و آرام نبود. چون ياني به قصر حاكم درآمد، و آن دستگاه آراسته و آن بزرگي و حشمت را ديد در گرو محبت همسر خود نهاد و جز او به هيچ چيز نمي انديشي.

برای خواندن کامل شده داستان به ادامه مطلب بروید

 



ادامه مطلب ...

امروز چند تا عکس دیگه از زیباییهای گرمه را نشونتون میدم.عکس اولی عکس کوچه وحشتناکی که از این جا چیزی مشخص نیست ولی اگر جلوتر بریم جایی زیر ساباتهای طولانی که حتی یه روزنه ام واسه عبور نور نیست اونوقت منظور منا میفهمید،وقتی باد میاد از تو بادگیرها صداهای عجیب و قریبی میاد که تنها راه فرار اینه که اصلا نری اونجا،تو اون کوچه فقط دوتا خانواده زندگی میکنند. عکس دوم عکس یکی از کوچه باغهای گرمه است که دیواراش ریخته ولی هنوزم زیباست یا شاید بهتره بگم زیباتر شده.عکس بعدی از مزرعه آفتابگردون یه پیرمرده که واقعا مزرعه اش زیباست شاید در آینده عکس پیرمردم گذاشتم.

برای دیدن این عکسهای زیبا به ادامه مطلب برید.

 



ادامه مطلب ...

تقیل گایمو

قلعه و تقیل کهندر

 

شام آخر
لئوناردو داوینچی هنگام کشیدن تابلوی شام آخر دچار مشکل بزرگی شد:میبایست نیکی را به شکل عیسی و بدی را به شکل یهودا،از یاران مسیح که هنگام شام تصمیم گرفت به او خیانت کند،تصویر میکرد.کار را نیمه تمام رها کرد تا مدلهای آرمانیش را پیدا کند.                     
روز در یک مراسم همسرایی،تصویر کامل مسیح را در چهره یکی از آن جوانان همسرا یافت.جوان را به کارگاهش دعوت کرد و از چهره هش اتودها و طرحهاییش برداشت.
سه سال گذشت.تابلوی شام آخر تقریبا تمام شده بود،اما داوینچی هنوز برای یهودا مدل مناسبی پیدا نکرده بود.کاردینال مسئول کلیسا کم کم به او فشار می آورد که نقاشی دیواری را زودتر تمام کند.
نقاش پس از روزها جستجو،جوان شکسته و ژنده پوش و مستی را در جوی آبی یافت.به زحمت از دستیارانش خواست او را تا کلیسا بیاورند،چون دیگر فرصتی برای طرح برداشتن نداشت.
گدا را که نمیفهد چه خبر است،به کلیسا آوردند،دستیاران سر پا نگهش داشتند و در همان وضع،داوینچی از خطوط بی تقوایی،گناه و خودپرستی که به خوبی بر آن چهره بسته بودند،نسخه برداری کرد.
وقتی کارش تمام شد،گدا،که دیگر مستی کمی از سرش پریده بود،چشمهایش را باز کرد نقاشی پیش رویش رادید و با آمیزه ای از شگفتی و اندوه گفت:من این تابلو را قبلا دیده ام!!!
داوینچی با تعجب پرسید کی؟
-سه سال قبل،پیش از آن که همه چیزم را از دست بدهم.موقعی که در یک گروه همسرایی آواز میخواندم،زندگی پر رویایی داشتم و هنرمندی از من دعوت کرد تا مدل نقاشی چهره عیسی شوم!!!
(برگرفته از کتاب شیطان و پریم)پائولو کوییلو
    

مردی مقابل پورسینا ایستاد و گفت:ای خردمند به من بگو آیا من هم مانند پدرم در تهی دستی و فقر میمیرم؟پورسینا تبسمی کرد و گفت:اگر خودت نخواهی خیر به آن روی نمیشوی.مرد گفت:گویند هر بار ما آیینه پدران خویشیم و بر آن راه خواهیم بود.پورسینا گفت:پدر من داراری مال و ثروت فراوان بود اما کسی جز مردم شهرمان او را نمیشناخت.حال من ثروت ندارم اما شهرت بسیار دارم.هر یک مسیری جدا را طی کرده ایم.چرا فکر میکنی همیشه باید راه رفته را باز طی کنیم.

مرد نفسی راحت کشید و گفت:همسایه ام چنین گفت،اگر مرا دلداری نمیدادید قالب تهی میکردم.پورسینا خندید و در حالی که از او دور میشد گفت:احتملا ترس را از پدر به ارث برده ای و مرد با خنده میگفت آری آری...

متفکر یگانه کشورمان ارد بزرگ میگوید:گیتی همواره در حال زایش است و پویشی آرام در همه گونه های آن در حال پیدایش است.

این سخن اندیشمند کشورمان نشان میدهد: تکرار تاریخ ممکن نیست.

سلام.برای اولین مطلبم چند تا عکس زیبا از نخلستون گرمه را براتون گذاشتم که واقعا زیباست اگر خوشتون اومد برام نظر بذارید  تا بازم از این عکسای خوشگل واسه تون بذارم. 

برای دیدن عکسهای بیشتر به ادامه مطلب برید.

عکس نخلستون در قالب پنجره



ادامه مطلب ...

درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
پيوندها


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان خبر،عـکس و مطلب از گرمه و دل نوشته و آدرس sooreno.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان